آخرین لحظات دو سالگی
لیانای نازنینم آخرین ساعتهای دوسالگی دارن سپری میشن و شما داری وارد سه سالگی میشی حس عجیب و غریبی دارم عزیزم الان ساعت از دو نیمه شب گذشته و شما آروم کنار من خوابیدی..مامان داره سه سال پیش این موقع رو مرور میکنه خیلی روزهای شاد و هیجان انگیزی بود لحظه شماری میکردم ببینمت عزیزکم..دلتنگ دوسالگیت میشم همونجور که دلتنگ یک سالگیت شدم چون تکرار نشدنی هستن واین دلتنگم میکنه ولی لحظه شماری میکنم سالهای پیش رو ...عاشقتم دختر مهربون و رویایی من
پینوشت:فرخنده جون کم نظیری دوست خوبم..واقعا پیام تبریکتو دیدم غافلگیر شدم..ممنون از مهربونتیت عزیزم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی