گیسو کمون2
دو سه شبی هست وقتی یاسر از سرکار میاد میریم خریدای عید انجام میدیم این وسط هم لیانا خانوم هر شب باید یه وسیله متفرقه خریداری کنن چند شب پیش یه اسب انتخاب کرد ولی راضیش کردم که مناسب خرید نیست و جنس خوبی نداره ..فردا صبحش از خواب بیدار شد شاااااکی که چرا اسبی که من انتخاب کردم سرجاش گذاشتی یاسر هم بهش قول داد که حتما برات میخریم و شما نگران نباش بالام جان(جدیدا یاسر هرچی بنده رشته میکنم به پنبه تبدیل میکنن) شب موقع خرید اول غرفه اسباب بازی رفتیم یاسر هم زیاد خوشش نیومد ولی چون قول داده بود چاره جز خرید نبود تا اینکه چشم مامی به یه اسب شاخدار ناز افتاد لیانا هم خوشش اومد و خریدیم .
.موهای رنگی یال و دم اسب برای لیانا بافتم اینقدر از بافت خوشش اومد و تا مدتی ذوق بافت موهای اسب میکرد..بهش گفتم میخوایی موهای شمارو هم ببافم با ذوق میگه آره بعد با یه قیافه متاسف سر تکون میده میگه اما موهای من نمیشه
موهای دو طرفشو میبافم اینقدر هیجان زده میشه و خوشحال که تا شب موقع خواب نذاشت باز کنم موهاشو