لیانای آتیشپاره
هر موقع لیانا در کنار پدر و مادرم باشه حسابی سرگرمه و سراغی از ما نمیگیره مامان مهین و بابا جلیل خیلی با حوصله باهاش بازی میکنن با دلش خیلی راه میان و حسابی لیانا سرگرمه..
بابا جلیل اینسری از هر دری وارد شد تا لیانا عادت کنه موهاشو ببنده یا گل سر بزنه اول از در تعریف و تمجید وارد شد
باباجلیل:لیانا بابا شما که اینقدر نازی و خوشگل موهاتو ببند یا گل سر بزن تا شب که خوابیدی بیدار شدی فرشته شده باشی
لیانا:من الانم فرشته ام
روز بعد باباجلیل از در باج دهی وارد شد لیانارو با خودش بیرون برد تا به سلیقه اش گیره و تل بخرن
باباجلیل:لیانا ایناهاش همون مغازه گل سر فروشی
لیانا:نه اینجا نیست بیا
چند قدم جلوتر
لیانا :آهان اینجاسسسسسس و وارد خانه بازی میشن
روز بعد بابا جلیل و لیانا میرن بیرون و اسباب بازی لوازم پزشکی مخرن
بابا جلیل:خوب لیانا وقتشه به قولت عمل کنی موهاتو ببندی
لیانا:ولش کن فردا میبندم بیا دکتر بازی کنیم
هیچی دیگه بابام کلا بیخیال گیسوان لیانا شد کلی هم از لیانا آمپول نوش جان کرد
لیانا و بابا جلیل در حال دکتر بازی
برای لیانا کارتون دیدن با بابا جلیل لذت بخشه چون بابام در مورد لحظه به لحظه کارتون با لیانا حرف میزنه و میخندن یا هیجان بهش میده