دوستت دارم مامان
دیروز 21 مرداد من قشنگترین جمله عمرم از زبون عزیزترین موجود دنیا شنیدم..
دیروز صبح از خواب بیدار شد بعد از خوردن صبحانه که اصولا غذای گرم هست رفت تو اتاق روی تخت ما..مرتب صدا میزد مامان بیا روی تخت ماشین بازی کنیم بهش گفتم مامانی اتاق گرمه بزار برم کولرو روشن کنم گفتم اصلا بیا بریم تو هال بازی کنیم صدای گریه و بیا بیا گفتنش بلند شد تا من دوباره پیشش برگشتم گفتم مامان جون من کلی کار دارم بهم میگه دوستت دارم باز میگه آخه مامان من دوستت دارم خدایا شنیدن این جمله از یه دخمل کوچولوی سی ماهه نهایت خوشبختی برای من بود چقدر ذوق کردم دخترم کم کم داره احساساتشو ابراز میکنه..خدایا به خاطر داشتن این وروجککک هزاران بار شکرت
از علاقه مندی های جدید لیانا شنا همراه با بابایی در دریاس..اولش یه کم با ترس تو اب رفت ولی الان دیگه عاشق اب بازی تو دریاس و تا بابایی گیر میاره میگه بریم دریا
یاسر هم بار اول لیانارو رو کمرش گزاشت و شنا میکرد لیانا هم کلی ذوق میکرد