32 ماهگی
پانزده مهرماه یعنی دو روز پیش عروسک خوشگل مامان سی و دو ماهه شد...خدایا شکرت به خاطر وجود این نازنین که دلگرمی بزرگی برای من و باباشه با تمام کوچولو بودنش
بعد از برگشتمنمون از کرج لیانا سرما خوردگی خفیفی گرفت که همزمان با نامزدیه عمه بهاره به اوج رسید دقیقا دو روزی که مراسم و جشن داشتیم لیانا تب داشت و بی حوصله بود و همش بغلم
اینجا لیانا منتظر عروس و داماده قشنگ معلومه سرحال نیست
یه چند روزی هم بد اخلاق بود تا کاملا سرماخوردگی از بدنش بیرون رفت شد لیانای شیطون و سرحال مامان
یه مدتیه تصمیم گرفتیم لیانارو مهدکودک بزاریم هم اینکه شاید در آینده من شاغل بشم و باید از الان لیانا به مهد عادت کنه هم اینکه لیانا خیلی به من وابسته اس و من هم زیادی وابسته اش هستم گفتیم تمرین خوبی باشه برای مستقل شدنش..تا خدا چی بخواد...البته دوتا مهدکودک عالی و خوب معرفی کردن باید بریم ببینیم محییطشون چه جوریه