اولین روزهای تابستان
روزها سریع دارن میگذرن و ما هم درگیر روزمرگی ها اتفاق خاصی نیست جز اینکه لیانا روز به روز داره بزرگتر و شیرین تر میشه حرفای قلمبه سلمبه تحویلمون میده حرفای خودمون خیلی شیک بهمون برمیگردونه تا بهش میگم فلان کار بده نباید انجام بدی میگه دیگه دوستت ندارم گریه نکن کار بدی کردیحالا اصلا حرفاش ربطی به موضوع مورد بحث من باهاش نداره ولی خوب دیگه زودتر از خودم حرفامو به خودم میگه
خیلی علاقه به رنگ آمیزی ژیدار کرده خیلی تمیز و مرتب رنگ میکنه بدون اینکه از خط بیرون بزنه..دیروز هم سر یه جریانی گریه افتاد بهش گفتم اگه گریه نکنی باهم میریم کتاب میخریم دخترم فوری ساکت شد مامانی هم جایزه حرف گوش کردن براش چهرتا کتاب رنگ آمیزی خرید
روزه داری و کار خونه و لیانا دیگه رمقی برام نمیزاره چند روزی میشه لیانا پارک نرفته یه کم وجدانم ناراحته حالا فردا با هر سختی هم هست پارک میبرمش دخترم که گناهی نکرده خوب دوست داره پارک رفتنو منم مامان شدم همه چیو به جون میخرم دیگه
امشب تولد یکسالگی سارینا خانوم دختر عمه لیانا و همچنین تولد بابا جون (بابای یاسر) بود که خونه عمه جون لیانا برگزار شد به لیانا خوش گذشت و تا تونست کیک تولد بابا جون شخم زد هیچی بهش نگفتیم سرگرم بود بچم راحت بودیم
لیانا حاضر شده تولد بره
لیانا و کیک تولد پدر بزرگ که حسابی توسط لیانا تزیین شده
لیانا و کیک سارینا کوچولو
اینم یه نمونه از رنگ آمیزی لیانا