لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

اولین روزهای تابستان

1394/4/4 2:55
نویسنده : مامانی
490 بازدید
اشتراک گذاری

روزها سریع دارن میگذرن و ما هم درگیر روزمرگی ها اتفاق خاصی نیست جز اینکه لیانا روز به روز داره بزرگتر و شیرین تر میشه حرفای قلمبه سلمبه تحویلمون میده حرفای خودمون خیلی شیک بهمون برمیگردونه تا بهش میگم فلان کار بده نباید انجام بدی میگه دیگه دوستت ندارم گریه نکن کار بدی کردیتعجبسکوتحالا اصلا حرفاش ربطی به موضوع مورد بحث من باهاش نداره ولی خوب دیگه زودتر از خودم حرفامو به خودم میگهخندونک

خیلی علاقه به رنگ آمیزی ژیدار کرده خیلی تمیز و مرتب رنگ میکنه بدون اینکه از خط بیرون بزنه..دیروز هم سر یه جریانی گریه افتاد بهش گفتم اگه گریه نکنی باهم میریم کتاب میخریم دخترم فوری ساکت شد مامانی هم جایزه حرف گوش کردن براش چهرتا کتاب رنگ آمیزی خریدزیبا

روزه داری و کار خونه و لیانا دیگه رمقی برام نمیزاره چند روزی میشه لیانا پارک نرفته یه کم وجدانم ناراحته حالا فردا با هر سختی هم هست پارک میبرمش دخترم که گناهی نکرده خوب دوست داره پارک رفتنو منم مامان شدم همه چیو به جون میخرم دیگهخندونک

امشب تولد یکسالگی سارینا خانوم دختر عمه لیانا و همچنین تولد بابا جون (بابای یاسر) بود که خونه عمه جون لیانا برگزار شد به لیانا خوش گذشت و تا تونست کیک تولد بابا جون شخم زد هیچی بهش نگفتیم سرگرم بود بچم راحت بودیم خندونک

لیانا حاضر شده تولد بره

لیانا و کیک تولد پدر بزرگ که حسابی توسط لیانا تزیین شدهزیبا

لیانا و کیک سارینا کوچولو

اینم یه نمونه از رنگ آمیزی لیانا

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (4)

مامانی غزل جون
4 تیر 94 8:36
عزیزممممممممممممممممممممممم قربون دندون خرگوشیت برممممممم بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
مامانی
پاسخ
خدا نکنه خاله مهربونم
مامان فرخنده
6 تیر 94 7:53
چه جالب تولد دائي وخواهر زاده توي يه روزه ليانا جون واقعا آفرين به شما كه اينقدر قشنگ رنگ آميزي ميكني مطمئن هستم توي مدرسه هم از اون بچه هاي باهوش هستي عزيززززززززززززززززززم مرجان جون نماز و روزه هات قبول باشه واقعا اين بچه ها كه گناهي ندارند ونميتونند مارا درك كنند وسطهاي اون هفته بود مليسا رفت سراغ كمد كتابهاش هرچي كتاب داشت آورد وگفت برام بخون از ساعت پنج بعدازظهر شروع كردم ساعت هفت ديگه ديدم دهانم خشك خشك شده يعني واقعا داشتم از هوش ميرفتم خلاصه حميد مليسا را راضي كرد كه بقيه كتابها را اون بخونه اينم روزه داري من با مليسا بوس براي ليانا جون باهوش و ناز
مامانی
پاسخ
سلام فرخنده عزیززززم نماز روزه ات قبول باشه ملیسای نازمو ببوس..وااایی من که نای حرف زدن برام نمیمونه دگه از عصر..انشالا خدا کمکمون میکنه با این وروجکها...تولد پدر بزرگ لیانا بود
فریده
10 تیر 94 9:17
چقدر رنگ آبی به دخترمون می آید . خوردنی شده. حسابی هم کیک بابا بزرگ رو شخم زده هااااااااااااااا. آفرین به لیانا جون که اینقدر قشنگ رنگ آمیزی کرده ، کیف کردم.
مامانی
پاسخ
مرسی خاله فریده مهربونم چشمهای قشنگتون خوب میبینه
شادی
10 تیر 94 15:51
آفرین لیانا جونم خیلی عالیییییییییییییی رنگ کردی. این نشون دهنده تمرکز خوبش هست. ببوسش از طرف من.
مامانی
پاسخ
[پاسخ ] ممنونم شادی جون..شما هم آوینایگل ببوسید