لیانا
مامان:لیانا باید گوشت و برنج باهم بخوری اچون دیگه از خوراکی خوشمزه بعد از ناهار خبری نیست
لیانا:باشه مامان صرب کن(صبر) یه ذره برنج بخورم بعد گوشت میخورم
مامان:گوشت باید بخوری که قوی بشی
در حالیکه یه سر سوزن گوشت تو دهنش میزاره میگه نه مامان دلم درد میگیره گوشت بخورم باید بعد بریم پیش آقای دکترهاااااااااااااا
هفته پیش لیانا مریض شد خیلی بد بود هنوز افسردگی مریضی لیانا باهام هست یک هفته هیچی نمیخورد و بالا میورد هنوز هم میترسه که غذا بخوره و همش یادآوری میکنه که دلش درد میگیره..معلوم نبود سرما خوردگیه یا ویروس شب و روزای سختی گذروندیم ...احساس مادر بد بودن داشتم که چرا من مادرش هستم و اینجوری مریض شده با تمام مراقبتها و رعایت کردنها خودمو مقصر میدونستم بدون هیچ دلیلی دلم میخواست خودمو محکوم کنم در صورتیکه همه بچه ها مریض میشن همونجور که خودمون مریض میشدیم ولی خوب توی یه شهر دست تنها با شی و تمام زندگیتو بی حال و مریض ببینی هزارتا فکر و خیال در باره نقش خودت تو سرت میاد
الان شکر خدا خیلی خوبه ولی قبل مریض شدن 15.4 وزنش بود که امروز وزنش کردم شده بود 14.8 ...در ضمن قد لیانا در سی و پنج ماه و ده روزگی 98 هست.