دنیای قشنگ لیانا
لیانا جونم جدیدا عاشق لباس عروس شده همش میگه مامان من یه لباس عروس بزرگ میخوام منم میگفتم چشم دختر خوشگلم برات میخرم .دیروز رفتیم خرید کنیم توی راه میگه مامان سفید بزرگ بخری ها میگم چی میگه سفید میگم چی سفید؟میگه سفید دیگه میگم خوب اینجا چی دیدی که سفیده؟ ماشین سفید بخریم میگه نههه کفش سفید بزرگکفش سفید بزرگ یعنی کفش سفید پاشنه دارمیگه چشم دختر نازم حتما با لباس عروس برات کفش پاشنه دار سفید میخرم.(جابه که لبانا مامانی داره که اهل پوشیدن کفش پاشنه دار نیست)
نشسته بغلم و داریم مادر و دختر باهم گپ میزنیم یهو به ذهنم میرسه ببینم تصورش از خواهر داشتن یا برادر داشتن چیه بهش میگم لیانا جون دوست داری داداش داشته باشی یا خواهر؟زل میزنه تو چشمام با اون چشمای گردش میگه خواهر ولی موهاش صاف باشه خواهر مو فرریو میزنم (هیچ نی نی در کار نیست فقط برام جالب بود ببینم درکش از داشتن خواهر و برادر چیه)
خیلی هم دوست داره با لوازم آرایش بازی کنه هزارتا نظریه روانشناسی هم در موردش هست ولی من ترجیح دادم بگم پوست شما خراب میشه و مال مامانهاس ( سعی میکنم زیاد جلوی لیانا آرایش نکنم ولی خوب موضوع دیگه خاص ذات دخترونه اشه) دیگه چند باری اجازه دادم منو آرایش کنه که بابا یاسر بهش تذکر داد که کار خوبی نیست و این بازی برای دختر کوچولوها مناسب نیست و هی سعی در قانع کردن لیانا .. ولی من بیشتر میترسم تو این بازی با ریمل زدن لیانا کور بشم و هرچه زودتر باید ذهنشو در این مورد منحرف کنم
لیانا دقایقی بعد از بیدار شدن از خواب تقریبا بیشتر روزها بلافاصله بعد از بیدار شدن سراغ دفتر و مداد رنگی هاش میره