بیست و هشت ماهه عزیزتر از جانم
پانزدهم خرداد لیانا بیست وهشت ماهه شد در بیست و هشت ماهگی مغز بچه ها تکامل پیدا میکنه و به عبارتی مرحله جدیدی از یادگیری و رشدشون هست که برای لیانای ما هم داره اتفاق میفته تقریبا حرف زدنش کامل شده به خصوص جمله بندیها خیلی از کلمات جایگزین کرده مثلا دیگه نمیگه پیشی میگه گبه من بگم پیشی میگه نه گبه
در روزهای ابتدایی بیست و هشت ماهگی لیانا سرمای شدیدی خورد که هم خودش اذیت شد هم من و یاسر..مرتب تب میکرد و بیقرار بود که به تشخیص دکترش انفلونزا گرفته که شکر خدا بعد یکی دو روز از مصرف چهار نوع دارو خوب خوب شد
تقریبا هر روز بعد از ظهرا پارک میریم و دخترم حسابی بازی میکنه
اینروزا لیانا هر چیزی از وسایلشو که دست میگیره مثلا اسباب بازیها یا مداد رنگی یا حتی خوراکیاشو میگه مال کارنه؟؟؟ میگم نه مال لیاناس میخواد با این سوال از احساس مالکیتش لذت ببره اما وقتی دست به وسایل ممنوعه از قبیل قیچی و.. بزنه بگه مال کارن میگم نههه اونوقت با یه حالت ناراحتی میگه نهههه مال لاناس و اشک میریزه
وقتی هم وسایلشو به کسی نمیده و من میگم بده دوستت هم بازی کنه میگه نههه مال کارن (یعنی شرمنده این وسیله صاحب داره )و اینچنین از تقسیم کردن وسایلش با دیگران شونه خالی میکنه خلاصه اینروزا کارن نقش مهمی در رسیدن لیانا به مقاصدش داره حتی توی پارک که نمیخواد از تاب پایین بیاد تا بچه های دیگه هم سوار بشن میگه نه این مال کارنه برو نینی سرسره بازی کن
امروز در حال رفتن به پارک
اینجا اوایل بیحالی و مریض شدنشون بود بهانه گرفت کلاه تولد مبارک میخوام..مامان قربون چشمهای خسته ات بره
کدبانوی کوچک