35 ماهگی
لیانا جونم امروز 15 دی ماه سی و پنج ماهه شد.مبارک باشه عزیز دلم خیلی خیلی دوستت دارم امید مادر
چیزی تا سه ساله شدنت نمونده ماه کوچولوی من
هر روز صبح که ازخواب بیدار میشه سریع بساط دفتر و مداد رنگیاشو پهن میکنه و شروع میکنه به نقاشی کشیدن بیشتر وقتها هم من باید پیشش بشینم و نقاشی بکشم کتاب میخونیم توپ بازی میکنیم و خیلی هم توی کارها به شیوه خودش بهم کمک میکنه علاقه زیادی به رقصیدن پیدا کرده هفته پیش جشن عقد عمه بهاره تا پاسی از شب مشغول پایکوبی بود اصلا هم خجالت نمیکشید در جمع برقصه برخلاف همیشه ...جدیدا تا میخواییم بریم بیرون یا خرید میگه مامان بریم عروسی لباس عروسی بزرگ سفید با تاج و تور هم میخواد
اینروزها بابا مشغول درس و امتحاناتش هست و لیانا جونم خیلی خییلی همکاری میکنه قبلا باهاش صحبت کردم و این حرف زدنهای مادر و دختری عجیب نتیجه بخش هست در هر موردی
جدیدا از خاطرات چند ماه پیش هم برام تعریف میکنه مثلا با خاله مینا و کارن سوار قطار بازی شدیم یا ماشین بازی سوار شدیم برام خیلی جالب بود پنج شش ماه پیش یهو یادش اومده با جزییات