لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

بعد از کلی تاخیر

1395/11/26 21:00
نویسنده : مامانی
108 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه از نوشتن خاطرات لیانا لذت میبردم و میبرم و پیش خودم قول داده بودم تا جایی که بتونم وبلاگ خاطراتشو ادامه بدم حتی اینستاگرام هم با تمام به روز بودنش برام لطف و صفای وبلاگو نداره یه جورایی اتوی وبلاگ خیلی راحت از بزرگ شدن دخترت بنویسی بدون اینکه برای هر عکسی نگران باشی قضاوت نشی به خودنمایی یا فخر فروشی یا مسایلی که واقعا تو شبکه های اجتماعی بیداد میکنه واینجا ما خود خودمون هستیم آرام ولی نمیدونم  چرا یه مدتیه واقعا فرصت نوشتن نمیکنم ..روزها به سرعت دارن میگذرن یا مشغله ها زیاد شده ؟؟ الان از اخرین مطلب بیش پنجاه روز گذشته و خیلی بیسابقه بود البته مریضی خیلی بدی سه تایی گرفتیم اواخر دی ماه که تا اواسط بهمن ادامه داشت که واقعا از لحاظ روحی خسته شده بودم هرچند که الان خداروشکرخوبیم. و بازم قول میدم زود به زود بنویسم برای دخترکمبوس کلی مطلب توی ذهنم بود از شیرین کاریها و بلبل زبونیاش که میگفتم حتما یادم باشه براش بنویسم ولی خوب زمان طولانی بین نوشتنم وقفه انداختغمگین

شیرین زبون مامان پانزدهم بهمن چهارساله شد بازم مث هرسال اون حسهای دوگانه به سراغم اومد از بزرگ شدنش خوشحال از طرفی دلتنگ روزهای بی تکرار کودکیش هم میشمآرام

پسندها (1)

نظرات (1)

فریده
30 بهمن 95 8:14
چقدر کار خوبی کردی که دومرتبه نوشتن رو شروع کردی ، حال وهوای وبلاگ دیگه مثل قبل نیست ولی منم اینجا رو بیشتر از هر جای دیگه ای دوست دارم ، بعضی وقتا خاطرات سالهای قبل رو می خونم و لذت می برم ، خیلی از اونا رو کلاً یادم رفته بوده و از به یادآوری اش غرق لذت می شم .
مامانی
پاسخ
بله دقیقا فریده جونم منم با خوندن خاطرات گذشته غرق لذت میشم