برای تو مینویسم
دختر عزیزم مامانی میخوام برات بنویسم بدونی که چقدر خدارو شکر میکنیم برای وجودت تو زندگیمون خیلی به خودم می بالم که مادر فرشته ایی همچون تو هستم.عزیزم این روزا دارم لحظه به لحظه بزرگ شدنتو سریع میبینم از اینکه با اون پاهای کپل کوچیکت سریع راه میری بدون اینکه نیاز داشته باشی حتی یک دستتو بگیریم تا رومو بر میگردونم میبینم رفتی تو اتاق قربونت برم که وقتی میبینمت دلم قنج میره
عزیز دلم اینقدر بزرگ شدی که محبتتو بهم میرسونی با سرعت میدویی سریع سرتو رو پام میزاری یه کم به زبون خودت حرف میزنی باز دوباره میری دنبال بازیگوشی
دخترم چهار روز دیگه یازده ماه میشی یعنی یازده ماهه که خوشبختیمون تکمیل شده
عروسک قشنگم عاشق برنام عمو پررنگ هستی منم هر سری برنامه هاشو برات ضبط میکنم در طول روز برات میزارم که ببینی و اصرار داری که تو بغل من تیه به سینم بدی و برنامه مورد علاقه اتو تماشا کنی
لیانا جونم چقدر در آینده حرفای مادر و دختری داشته باشیم که به هم زنیم
عاشقتم پرنسس کوچولو
چند روز پیش یه لحظه رفتم آشپزخونه برگشتم با این صحنه مواجه شدم
دیروز هم با این صحنه مواجه شدم البته تا منو دید یه جیغ از روی شیطنت کشید و با جعبه دستمال کاغذی فرار کرد و به کار خودش ادامه داد
لیانا و جعبه جواهرات
شیوه استفاده دخترم از تاب
دختر نازنینم خیلی باهوشه با اینکه هنوز ده ماهش تمام نشده ولی دقیقا حرفای منو بابایی متوجه میشه مثلا بهش میگیم دستت بشورم سریع دستشو جلو میاره یا میگیم آب بینیت پایین اومده زودی مماخ خوشگلشو میاره جلو فدات بشم دخترم که دیگه حرفای مارو متوجه میشی
چند روز پیش گریه میکرد من همینجوری گفتم کلااااغ تا خواستم بگم پرررر دیدم انگشت کوچولوشو رو زمین گذاشته و خودش میگه ارررر یعنی پررر رفتم بغلش کردم ماچ ماچیش کردم اخه خیلی وقت پیشا این بازیو دیده بود عسلللل خانوم یا وقتی موبایل من یا بابایی زنگ میخوره زودی دستشو رو گوشش میزاره و واسه خودش حرف میزنه فدای حرف زدنت برم کوچولو خانوم
دال ی ی ی