لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

مهمان

1394/8/17 23:47
نویسنده : مامانی
199 بازدید
اشتراک گذاری

اوایل آبان مامان مهین و باباجلیل با خاله مینا اینا و پدربزرگ و مادربزرگم اینا اومدن پیشمون..خاله مینا که زودتر رسیدن عصر سه شنبه مامان مهین اینا هم دو سه ساعت بعد اومدن خونمون حال و هوای دیگه گرفت لیانا هم خوشحال از حضور مهمانهای عزیزمون بخصوص کارن که لیانا حسابی کیف کرد این سه روزی با بازی کردن با کارن جونمحبت

پدربزرگ و مادربزرگ عزیزم از اصفهان اومده بودن که نتیجه هاشونو ببینن ,آخرین بار لیانا پنج ماهه بود که دیده بودنش آرامخیلی لیانا و کارن دوست داشتن و از بازی کردن و شیرین کاریاشون ذوق میکردن لیانا هم واقعا عالی بود حتی یک بار هم صدای گریه اشو نشنیدم..بابا بزرگ و مامان بزرگ به کارها و بازیشون گاهی از ته دل میخندیدن هنوز زنگ میزنن و با لیانا حرف میزنن و حرفایی که لیانا میزد تکرار میکنن و میخندنبغلبغل

چند روز هم که مهمان داشتیم ماشالا از آسمون باروووون میبارید اونم چه بارونی ولی بارون هم قشنگیه خودشو داشت براشون و بیرون میرفتیم..خلاصه سه چهر روز خیلی بهمون خوش گذشت,جمعه صبح هم مهمونها رفتن و ما خیلی دلتنگشون شدیم جوری که لیانا عصرش میگفت مامان دلم تنگهخطا

اینم بابا بزرگ و نتیجه ها

لیانا به همراه مامان مهین و مامان بزرگم

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان فرخنده
20 آبان 94 7:50
آخه بميرم براي ليانا جون كه دلش تنگ شده بود اين طفل هاي معصوم تا ميخواند دور هم باشند بايد از جمع بودن خداحافظي كنن وچقدر سخته من كه خيلي دلم ميسوزه ولي چه ميشه كرد خدا مامان بزرگ وپدربزرگت را براتون حفظ كنه مرجان جوووني
مامانی
پاسخ
ممنونم عزیزم شما هم خدا حفظ کنه عزیزانتونو ..اره خیلی تنهایی و دوری سخته
شادی
20 آبان 94 9:45
خدا حفظشون کنه. واقعا پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها نعمت هستن. من گاهی خیلی خیلی دلتنگ مادربزرگم میشم. هنوز رنگ حضورش توی زندگیم هست. منم دلم تنگه
مامانی
پاسخ
بله شادی جون خیلی نعمتهای خوبین من در کنارشون خیلی خیلی شادم..خدا رحمت کنه مامان بزرگتونو