تعطیلات
چقدر فاصله بین ثبت خاطرات میفته خیلی از این موضوع ناراحتم چون باعث میشه خیلی از شیرین کاری ها و خاطرات لیانا یادم بره و ثبت نشن..این ثبت خاطرات از همه لحاظ برام مهمن یکیش اینه میخوام دخترم از گوشه ایی از سالهای عمرش که زیاد در خاطرش نمیونه یه نوشته هایی داشته باشه و در اینده از خوندشون لذت ببره و این لحظه های ناب و تکرار نشدنی برای همیشه ثبت بشن..هرچند که خوندن خاطرات کودکی لیانا برای من و یاسر در اینده خیلی خیلی شیرین و لذت بخش خواهد بود..به امید خدا از این به بعد خیلی زود به زود برای دخترم بنویسم.
تعطیلات تاسوعا و عاشورا قسنت شد دوبارهکرج بریم و بعد از چهارسال تونستم موقع شله زرد نذری مامانم باشم چهار روز کرج بودیم ولی خوش گذشت و دلچسب بود..خاله مینای عیالوار هم کرج بودن که روز تاسوعا بعد از نذری مامان مهین برگشتن تهران.
لیانا تا حالا دسته ندیده بود و کرج دوباری بردیم دید همش منتظر بود امام حسین بیاد
این سفر با پارمین جون نوه عموم خیلی دوست شده بود و حسابی باهم بازی کردن و ما به یقین رسیدیم دوتا دختر همسن خیلی آروم و بی دردسر بازی میکنن(قابل توجه خاله مینا)
شنبه سه صبح حرکت کردیم به سمت شمال که لیانا خداروشکر همه مسیر خواب بود ..فردا که از خواب بیدار شد تازه یادش اومد کجا بودیم الان کجاییم و کمی برای مامان مهین گریه کرد
لیانا جون و پارمین جون در مهمانی خونه عمو
هلنا جون خوشگل خاله