نقاشی ها
نقاشی های لیانا اینروزا همشون بر اساس احساسات درونیش شده مثلا اتفاقی که در روز براش میفته سریع به تصویر میکشه مثلا باکسی قهر میکنه یا جایی میریم اونروز به تصویر میکشه که طبیعتا هم شادی توی نقاشی هاش هست هم غم البته غم به معنی واقعی نه مثلا از چیزی یا کسی دلخور باشه نقاشیشو میکشه .. منم زیر نقاشیهاش داستان اون نقاشی که خودش برا تعریف میکنه و میگه ماجرا چیه مینویسم که بعدها نقاشیاشو میبینیم بدونیم ماجرا چی بوده
توی این نقاشی نکته قابل توجه اینه که داره بارون میاد و اون دختر کوچولو که لیانا هست دهنشو باز کرده داره بارون میخوره کاری که خود لیانا گاهی زیر بارون انجام میده والبته مامان مرجان در عنفوان کودکی انجام میداد.
در این نقاشی مامان مرجان خوابیده و داره خواب یک دایناسور میبینه بالا سر من ابر کشیده مثلا نماد خواب دیدنه نمیدونم از کجا اینو یادگرفته از تلویزیون یا کلا تصورش از خواب دیدن اینه..کنارر من هم که خوابیدم کمد اسباب بازیاشه و پایینش یه دایناسور اسباب بازی که روی فرش افتاده.
اینجا دو نفر سوار کشتی شدن و یکی هم داره تو دریا اب بازی میکنه یه خانومه هم میگه بالا تو ابراس مردهمیگم مامان جون چرا اینو کشیدی میگه رعد و برق زده بهش مرده آخه جپچند باری توی رعد و برق و باد و بارون شدید میگفت بریم بیرون من و یاسر میگفتیم خطرناکه رعد و برق میزنه..بهش گفتم لیانا جون دیگه اینجور نقاشی نکش میگه مامان خو ب مگه چیه مرده دیگه
عمه بهاره لیانا 27 بهمن ماه نی نی کوچولوش دنیا اومد آرام خانوم خوشگل ولی چون آرام خانوم عجله داشتن و زودتر از موعد دنیا اومدن باید چند روزی در بخش نوزادان بستری باشه..روزی که ملاقات عمه بهاره رفتیم بخش نوزادان اجازه نمیداد کسی بچه رو ببینه..لیانا هم اصراررررر که من باید خواهرمو ببینم نیم ساعتی دم در اتاق بودیم ولیانا مثل ابر بهار اشک میریخت که منو بزارید خواهرمو ببینم اصلا هم راضی نمیشد که برگردیم هرچی از د.ور نشونش میدادم میگفتم اونجاس نگاه کن تو دستگاهه فقط اشک میریخت و در آخر هم نتونست آرام ببینه...شب موقع خوابیدن داشتم دفتر و مداد رنگیاشو جمع میکردم دیدم این نقاشی کشیده که من و لیانا کنار تخت آرام هستیم.فردا صبح نشونش دادم میگه اینا کی هستن اتفاقات دیروز تعریف میکنه که پرستارهای بدجنس نزاشتن من خواهرمو ببینن مگه اونا نمیدونستن من خواهرشم بابا باید بزنتشون
عمه بهاره هم بهشون سرم وصل بود ولی مانتیور یا دستگاهه دیگه نه این نقاشیو با تصورات خودش کشیده البته به جای عمه بهاره نقش اول من هستم که روی تخت خوابیدم و نی نی تو شکممه جالب اینه که هم اتاقیارو هم کشیده
قبلا نوشتم که اوایل بهمن خیلی مریض شدیم و همش دکتر بودیم و بیمارستان در حال سرم..اینجا هم مثلا خودش مریض شده و خانوم پرستار داره براش دارو مینویسه اسم خودش هم رو نسخه نوشته شیطون بلا..نکته این نقاشی هم اون علامت مثبت یا صلیب سرخ اخه بگو تو اینارو از کجا میدونی دخترم دیگه ارفت تو فاز خارج از کشور و پرستار با کلاه و آرم صلیب سرخ کشیده
در روز شاید بیست تا بیشتر نقاشی میکشه و همشون هم نشون دهنده دقت لیانا به محیط اطرافشه..
اینم پوکویو و دوستاش