دختر مهربونم
دختر مهربونم دیروز با لیانا داشتیم حاضر میشدیم بیرون بریم شالمو که سر کردم خانوم کوچولو با اعتراض گفت این نه ..اینو رد بیار بعد ابه داخل کمد به شال دیگه اشاره میکرد من شالهای دیگه رو دست میزدم میگفتم این؟میگفت نه و شال خاصی مدنظرش بود شال که عوض کردم و اون شال مورد نظرو پوشیدم لیانا گفت به به چه قشنگه...عزیز دل مادر برای اولین بار در بیست و هفت ماهگی برای مامانش نظر داد چقدر بهم چسبید یه لحظه فکر کردم چند سال دیگه دخترم توی خرید کردن برام نظر میده وایی خدا چه شیرینه این حس
فعلا که پروژه پوشک گیری به حالت تعلیق در اومده تا بیست وهشت ماهگی ..امشب لیانا بدو بدو پیشم اومد گفت مامان دستشویی کردم ..خوشحال شدم برای اولین بار بهم گفت این یعنی لیانا کم کم داره آماده میشه از پوشک گرفته بشه
لیانا خیلی مهربونه بعضی وقتها میگم خدایا چه جوری اینهمه مهربونی تو وجود یه بچه دو ساله قرار دادی مثلا محاله چیزی بخوره و به من و باباش نده تا نخوریم هم بیخیال نمیشه اگه یه بچه کوچولو ببینه با یه حالت مادرانه میره نازش میکنه صداشو نازک میکنه میگه نی نی خوبی اسمت چیه ؟ فسقل 27 ماهه مثلا حالت بچگانه با اون نی نی حرف میزنه که صداشو نازک میکنه
اصلا بدجنسی نداره تو بازی با بچه های دیگه خیلی هم ذوق میکنه از اینکه تو جمع بچه ها باشه
لیانا جدیدا به پتوش خیلی وابسته شده بهش میگه پتوی آبی یعنی وابستگی تا این حد عایا؟؟؟
از لباس عروسک به جای کلاه استفاده میکنه دخترم استفاده بهینه از هرچیزی میکنه
