لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

روزانه ها

1394/5/2 17:31
نویسنده : مامانی
237 بازدید
اشتراک گذاری

لیانای من مونس و همدمم خیلی خیلی دوستت دارم..با بزرگ شدنت کم کم احساس میکنم یه پشتوانه عاطفی قوی دارم..امیدوارم همیشه سرحال و شاداب مثل این روزها باشی دختر قشنگم

روز عید فطر دو ساعتی رو در ییلاق گذروندیم و سریع برگشتیم که خدارو شکر به موقع خونه اومدیم چون بعدش باروووون شدید و سیل آسایی به مدت دو شبانه روز شروع به باریدن کرد که توی این فصل خیلی بی سابقه بود که به شهرهای و روستاهای در مسیر رودخونه ها خیلی خیلی صدمه زد..روز دوم تعطیلات یکی دوساعت بارون بند اومد تصمیم گرفتیم ایران کتان بریم چون دخترم جوراب صورتی شبیه جوراب مامانشو میخواست..

کلی قسمت جورابهای بچه گانه با بابا زیر و رو کردیم تا تونستیم جوراب صورتی اندازه پای لیانا پیدا کنیم خلی هم خوشگل و شاد بود..لیانا قسمت اسباب بازیا رفته بود و یه عروسک پولیشی برداشته بود باهاش صحبت کردیم که اسباب بازی های شما تو خونه اس و باید اینو سرجاش بزاری و کلی حرفهای بی فایده که لیانا اصلا گوش نمیکرد..عروسکو میزاشت چیز دیگه بر میداشت خلاصه بعد از کلی نقشه و ترفند تونستیم بدون خرید اسباب بازی از اونجا بیرون بیاییمخسته

توی ماشین لیانا یادش افتاد که اسباب بازی نخریده و شروع به گریه کرد ما هم بهش میگفتیم که چیزایی که لازم نداری و تو خونه هم چندتا ازشون داریو نباید بخری و ..که یادم به جوراب افتاد بهش دادم گفتم ببین چه خوشگله برات خریدیم ساکت شد .رفتیم فروشگاه که یه مقدار خرید خونه انجام بدیم همون اول یادم اومد جوراب دست لیانا ازش بگیرم..به یاسر میگم جوراب دست لیانا کجاس؟میگه من چیزی دستش ندیدم خلاصه کل فرئشگاه گشتیم حتی دم ماشین و داخل ماشین زیر و رو کردیم مطمن بودم هنگام پیاده شدن از ماشین لیانا جورابو انداخته ولی نبود که نبود..یعنی هرکی یه جفت جوراب دم ماشین دید نمیتونست به صندوق دارهای نزدیک در ورودی تحویل بدهتعجبتعجب هیچی دیگه جوراب به خاطره ها پیوست و لیانا گاهی یادش میکنه..انشالا وقت بشه دوباره از ایران کتان براش بگیرم چون جنساش عالیهآرام

لیانا در طبیعت بکر و زیبای ارتفاعات مازندرانمحبت

دنیا در دستان من استمحبت

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)