ماجراهای لیانا و دستشویی
لیانا موقع دستشویی رفتن کلی داستانهای رنگارنگ برای مامان تعریف میکنه که مامانش این مدت که منتظر خانوم خانوما کارشو انجام بده حوصله اش سر نره از هر دری برام حرف میزنه امروز تو دستشویی میگه مامان میگم جانم میگه دلم درد میکنه من خیره میشم به صورت و شمای دخترم میرم تو عالم دیگه و تو دلم هی دارم قربون صدقه اش میرم و اصلا یادم میره چی گفت باز میگه مامان دلم درد میکنه بعد خودش میگه خدا نکنهمنتظر بود من بهش بگم خدا نکنه
باز تو دستشوویی هستیم(کلا بیشتر وقتمون توی دستشویی هستیم) شروع میکنه با یه لیانای دیگه صحبت کردن و نصیحت کردن میگه لیانا نباید گریه کنه جیغ بزنه باشههههه باید خانوووم باشه ها
باز تو دستشویی تشریف داریم لیانا میگه مامان من خاله مینار دوست دارم کارن هم دوست دارم
به خاله مینا ابراز احساسات دخترمو میگم خاله ذوق میکنه که تو دستشویی هم یاد خالشه
خاله مینا تعریف میکنه که کارن گوشه کتابشو خورده بهش میگه کار کی بوده کارن هم با اعتماد به نفس کامل میگه خاله مرجان خورده من ذوق میکنم کارن در این شرایط یاد خاله اش افتاده