لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

نوروز 95

1395/1/21 2:59
نویسنده : مامانی
165 بازدید
اشتراک گذاری

29 اسفند من و لیانا از صبح بیرون رفتیم تا خورده ریزهایی که لازم داریم بخریم بعد از خرید موقع ظهر ارفتیم خونه عزیز ناهار اونجا بودیم و لیانا با بچه های عمه اش سرگررررم بازی اجازه نمیداد بیایییم خونه که به کارهام برسم نشون به نشون ما تا ساعت ده شب اونجا بودیم آخرش با اشک و گریه آوردیمش  امسال تصمیم داشتم یه هفت سین کوچولو  توی اتاق لیانا روی میزش بچینم برای اینکه آروم بشه و گریه نکنه سریع اومدم روی میزش خریدای هفت سین گزاشتم و توضیح دادم براش گفتم مامان کاراشو انجام بده باهم  سفره هفت سینتو تزیین میکنیم فعلا اینا رو میز باشه حتی ماهی هارو توی تنگ نگذاشته بودم  کلیییییییییی کار داشتم عاشق این برنامه ریزی های خوشگلمم که به سرانجام نمیرسه و همیشه کارها دقیقه نود نه به زمان طلایی میرسهعصبانی

رفتم یه سری وسایل جابه جا کنم دیدم صدای لیانا نمیاد تو اتاقش سرک کشیدم دیدم پوست سنجدهارو  کنده انداخته تو سمنو بهش میگم چرا اینکارو کردی میگه هیچی نگو اینجوری خوشگلتره هی ظرف ماهی هارو بلند میکنه  و باهاشون قدم میزنه دیگه جرات نکردم سرکه بزارم گفتم یه موقع جای اب سر نکشهترسوخلاصه در عرض ده دقیقه سفره اتاقشو زیر و زبر کرد..هیچی یاسر گفت بیخیالش بشیم بزاریم بخوابه بعدش سفره هفت سین اصلیمونو میچینیم که ماشالا لیانا سوپرایز کردن مارو و تا یک شب بیدار بودن تو این فاصله من هم مثل فرفره نه مث زبل خان کارا انجام میدادم ./مرجان اینجا مرجان اونجا مرجان همه جا ...و لیانا هم روی سر و کول یاسر آفتاب مهتاب بالانس میزد..تو این هیر و ویر پنج تا ماهی سفید هم پاک کردم یعنی به این میگن برنامه ریزی درسخوان خلاصه دیگه من و یاسر بعد از خوابیدن لیانا با چشمان نیمه باز سفره چیدیم البته خوب مسلما اون چیزی نشد که میخواستم ولی بازم جای شکرش باقی بود که چیدیم تا قبل از تحویل سال و سفره اتاق لیانارو جمع کردم چون اصلا دوست نداشتم زحمات بی وقفه من در خونه تکانی سر یه سفره کوچولوی هفت سین به باد برهراضی حالا انشالا سال دیگه دخترمون درکش از هفت سین و عید کاملتر میشه..

ده دقیقه به سال تحویل من و یاسر بیدار شدیم لیانا هم همون لحظه سال تحویل  و با صدای توپ بیدار شدمحبت همون روز 29 اسفند ماه عیدی لیانا که یه تخته وایت برد بود خریدیم و  بعد از تحویل سال بهش دادیم که با چشمان خواب آلود البته با ذوق بازش کرد..ساعت نه صبح هم راهی خونه پدر و مادر یاسر شدیم بعد از ناهار خونه اومدیم چون مهمانهای عزیزمون مامان مهین و بابا جلیل  داشتن میومدن ...قبلش اصفهان خونه مادربزرگم بودن و بعد سال تحویل یک سره به سوی لیانا حرکت کرده بودنمحبتمحبت

لیانا حسابی سرگرم بود با وجود مامان مهین و بابا جلیل و کلی هم شیرین زبونی میکرد و قلدری براشون چون نازش حساااابی خریدار داشت..

 

سفره هفت سین چند دقیقه ایی لیاناخندونک

لیانا در گلخانه قبل از عید

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (3)

مامان فرخنده
21 فروردین 95 8:02
يعني عاشقتم مرجان جون زبل كه اينقدر كارهاش ميمونه دقيقه نود ولي آفرين به تو كه پنج تا ماهي سفيد پاك كردي من فقط خوردن ماهي را دوست دارم از پاك كردنش بيزارم بيزا قربون ليانا جون بشم با اون موهاي خرگوشيش كه ميخواسته ديزاين سفره هفت سين را عوض كنه خداروشكر كه ليانا جون توي عيد تنها نبود مامان و باباي گلت پيشتتون بودن وليانا جون كلي دلبري ميكرده سال خوبي داشته باشيد وبهترينها براي شما نازنينها رقم بخوره
مامانی
پاسخ
ممنون دوست عزیزم من هم برای شما بهترینهارو ارزو میکنم ..بله دیگه ببین دست تنهایی با من جه ها که نکرده که سه سوته پنج تا ماهی سفید پاک میکنم
فریده
23 فروردین 95 12:21
عیدت مبارک ماه کوچولو. چه سفره هفت سین خوشکل و کوچولویی واسش چیدی . حیف که بچه ها طاقت ندارن و سریع خرابش می کنن. واااااااااااااای که من عاشق عکس آخریش شدم ، مثل یه ماه شده.
مامانی
پاسخ
فدای دوست قشنگم
مامانی غزل جون
3 اردیبهشت 95 9:03
قربون لی لی کوچولو برم که مثل غزلی خرابکاره وای مرجان با خوندن این پستت یاد بد بد های شب عید افتادم چقد کار داشتم اون شب انشالله سال 95 سالی پر از شادی برای همه باشه