نوروز 95
29 اسفند من و لیانا از صبح بیرون رفتیم تا خورده ریزهایی که لازم داریم بخریم بعد از خرید موقع ظهر ارفتیم خونه عزیز ناهار اونجا بودیم و لیانا با بچه های عمه اش سرگررررم بازی اجازه نمیداد بیایییم خونه که به کارهام برسم نشون به نشون ما تا ساعت ده شب اونجا بودیم آخرش با اشک و گریه آوردیمش امسال تصمیم داشتم یه هفت سین کوچولو توی اتاق لیانا روی میزش بچینم برای اینکه آروم بشه و گریه نکنه سریع اومدم روی میزش خریدای هفت سین گزاشتم و توضیح دادم براش گفتم مامان کاراشو انجام بده باهم سفره هفت سینتو تزیین میکنیم فعلا اینا رو میز باشه حتی ماهی هارو توی تنگ نگذاشته بودم کلیییییییییی کار داشتم عاشق این برنامه ریزی های خوشگلمم که به س...
نویسنده :
مامانی
2:59