لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

لیانا یکساله شد

لیانای من سه شنبه 15 بهمن یک ساله شدی دختر عزیزم زاد روز یکسالگیت مبارک آرزوم شاد بودن و عاقبت بخیر شدنته بهانه زندگیه من دخترم ببخشید که دو روز با تاخیر پست تولد وبلاگتو آپ میکنم آخه مامانی چند شبه خیلی بیقراری میکنی شبا همش روی پام میخوابی اگه زمینت بزارم بیدار میشی و شدید گریه میکنی الان هم ساعت 1.30 شب به زور خوابوندمت..   سه شنبه همراه بابایی بردمت بهداشت برای واکسن یک سالگی وزنت 11.5    قدت 79  دور سر 46 که وزنت بالاتر از امن خط قرمز نمودار بود که مسول بهداشت گفت دختر کوچولوی تپل یه کم اضافه وزن داره که ماههای بعد کم میشه  مامانی نکنه چاق بشی موقع و...
17 بهمن 1392

برف

چند وقت پیش هر وبلاگیو باز میکردم همش عکسای برف یا برف بازیشونو میزاشتن میگفتم کاشکی شهر ما هم برف میومد تا با لیانا کلی عکسای خوشگل تو برف میگرفتیم..این آرزو همانا و خدای بزرگ براورده کردن آرزوی مامانیو همان.. شب بارش برف این برف همچنان ادامه پیدا میکنه تا فردا صبح.. رخت آویز که در برف مدفون شده بابایی برای دخترم برف آورد که ببینه اما.. ماشینای همسایه ها ساکنین هر کوچه خودشون تونل میزدن برای رفت و آمد اینم کوچه ما   بابایی میخواست سقف خونه قدیمیو برف روبی کنه تو برفهای حیاط گیر افتاده تقریبا 48 ساعت بر...
17 بهمن 1392

بدون عنوان

همیشه عاشق روزهای پایان سال بودم روزهای سراسر شور وحال پر از مشغله و کار..عاشق خونه تکونیش عاشق خرید کردناش اصلا هوا هم بوی دیگه ایی میده رنگ نور خورشید هم برام فرق داره پر از امید و زندگیه..امسال که لیانا خانوم سیزده ما هه هم تو دست وپای ما میچرخه و کارامونو بیشتر کرده..هنوز نتونستم کامل خونه تکونی کنم جز برای لیانا خرید دیگه ایی هم انجام ندادم..مگه ماه کوچولوی خونه ما میزاره خرید کنیم وقتی مراکز خرید میریم نه تو کالسکه میشینه نه حاضر میشه بغل ما باشه فقط دوست داره بدو بدو کنه الان دوبار به قصد خرید رفتیم ولی لیانا جون نزاشته..         دخترم خیلی شیرین شده کلی کارهای جدید انجام میده همش باید مواظبش...
12 بهمن 1392

روزانه های دخترم

کم کم داریم به یکساله شدن گل زندگیمون نزدیک میشیم..به یکساله شدن بهترین حس دنیا حس پدر و مادر شدن..به یکساله شدن عشقی از نوعی دیگر.. دختر عززم روزبه روز داری بزرگتر میشی واقعا این سرعت بزرگ شدنتو از رفتارات میبینم.. شبا موقع خواب شیطنات بیشتر میشه با ذوق میدویی بابایی اذیت میکنی گاهی هم موهاشو میکشی که نخوابه خودت به تنهایی و بدون هیچ کمکی بلند میشی و راه میری عاشق پرتغال و لیمو شیرین هستی با اینکه میدونی برق خطرناکه ولی به پریز برق دست میزنی و هی تند تند میگی جیز  البته شکر خدا پریزای  برق محافظ داره هفتمین دتدونت هم دراومد به سلامتی..دندون پایینی..الان جهارتا بالا و سه تا دندون پایین داری فدای ندو...
6 بهمن 1392

دختر بابایی

دختر کوچولوی من غرق لذت میشم میبینم اینجوری عاشق بابات هستی..وقتی بابایی میاد خونه چنان جیغی از سر شوق میزنی و از بغل من خودتو تو بغل بابایی میندازی..این چه حس و عاطفه ایی هست که خدا تو وجود تو گذاشته با اینکه در طول شبانه روز فقط سه چهار ساعت بابایی میبینی بابایی از سر کار اومده دراز کشیده شما هم با سرعت خودتو به بابا رسوندی صورت ماهتو رو صورت بابایی گذاشتی بابایی گفت اخیش خستگیم در رفت خدایا ممنونم که منو لایق مادر شدن دونستی و بهم یکی از فرشته هاتو تقدیم کردی خدا جونم کمکم کن امانتدار خوبی باشم بخواب فرزندم که فرشته هارو گفتم از بالینت دور نشوند دارم به تولد یکسالگی مادر شدنم نزدیک میشم ...
25 دی 1392

تاب تاب عباسی

امروز اومدم لیانا گذاشتم تو تابش واسه خودش تاب تاب عباسی میخوند البته بچم فقط آهنگشو میزد میگفت تا تا یه لحظه دیدم چشماش داره بسته میشه ای وای لیانا داشت میخوابید اینم مراحل خوابه لیانا در تاب..   بعدا نوشت.. لیانا دوبار دیگه توی تاب خوابش برد هورااااا   ...
20 دی 1392

دست کپل جوهری

با صدای بلند برای خودش آواز میخونه و میره تو اتاق خودش بعد چند دقیقه میبینم صداش نمیاد بهش میگم جوجه کوچولو کجایی بیا پیش مامانی بعد چند لحظه هن هن کنان چهاردست و پا میاد پیشم ای واییییی با دهن و دستای جوهری..خانوم کوچولو روان نویس بابایی تو دهنش کرده بوده جوهرش پخش کرده بود من شوکه شدم نکنه جوهر خورده باشه که شکر خدا فقط لباش جوهر شده بود...آخه بگو با کشوی بابایی چیکار داری دست به وسایلش میزنی  هیچی نتیجه اش اینکه وسایل کشو خالی کردم دست کپلوی جوهری از ترس اینکه جوهر نخورده باشی نتونستم از لبای نانازت عکس بگیرم سریع لباتو شستم ...
17 دی 1392

نی نی بازیگوش

  لیانا در حال دویدن اینجا سریع میدوید که یهو زمین خورد (در حالت زمین خوردن)  عاشق باز کردن در فرقی نمیکنه در جا کفشی یا در اتاق یا در کمد کلا عاشق در هست فرشته کوچولو  جدید ترین خرابکاریه لیانا جون شکستن کاسه ماست در اثر ضربت پی در پی یک عدد قاشق فکر کنم انشالا تا سال آینده مامانی باید از دوباره جزیه تهیه کنه عاشقتیم عروسک کوچولو ...
13 دی 1392

برای تو مینویسم

 دختر عزیزم مامانی میخوام برات بنویسم بدونی که چقدر خدارو شکر میکنیم برای وجودت تو زندگیمون خیلی به خودم می بالم که مادر فرشته ایی همچون تو هستم.عزیزم این روزا دارم لحظه به لحظه بزرگ شدنتو سریع میبینم از اینکه با اون پاهای کپل کوچیکت سریع راه میری بدون اینکه نیاز داشته باشی حتی یک دستتو بگیریم تا رومو بر میگردونم میبینم رفتی تو اتاق قربونت برم که وقتی میبینمت دلم قنج میره عزیز دلم اینقدر بزرگ شدی که محبتتو بهم میرسونی با سرعت میدویی سریع سرتو رو پام میزاری یه کم به زبون خودت حرف میزنی باز دوباره میری دنبال بازیگوشی دخترم چهار روز دیگه یازده ماه میشی یعنی یازده ماهه که خوشبختیمون تکمیل شده عروسک قشنگم عاشق برنام عمو پررنگ...
12 دی 1392